معرفی کتاب «حوض خون» نوشته فاطمه سادات میرعالی
روایتی زیبا ، از زبان زنانی که در رختشور خانه پشت جبههها با یأس، ترس و اندوه مبارزه کردند و یاد شهیدای شهر اندیمشک را زنده نگاه داشتهاند.
مشخصات کتاب
نام کتاب | حوض خون |
نویسنده | فاطمه سادات میرعالی |
ناشر | راهیار |
سال چاپ | ۱۳۹۹/۱۲/۲۷ |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | دفاع مقدس |
کشور سازنده | ایران |
شخصیت اصلی | ۵۰۴صفحه |
تعداد صفحات | زنان فداکار اندیمشک |
خلاصه ای از داستان
اینکتاب حاصل همکاری دفتر تاریخ شفاهی اندیمشک و واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی می باشد، گروهی از زنان فداکار اندیمشک برای شستن لباس، ملافه، پتو های رزمندگان و شهدا در «بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک» بالغ بر 64 بانو، شروع به شستن پوشاک کردند. در این حین اتفاقات وحشتناکی را که می دیدند مانند قسمت هایی از بدن شهدا و مجروحان که لا به لای لباس ها و پتو ها پیدا می شد را بازگو می کنند.این کتاب می تواند شما را درباره جنگ متحول کند و تاثیر بسازی در قلب و ذهن شما به یادگار بگذارد. این اثر با تلاش گروهی از بانوان اهل قلم همچون فاطمهسادات میرعالی، زهرا بختور، سمانه نیکدل، سمیه تتر، نسرین تتر، مهناز الفتیپور، آمنه لهراسبی و نرگس میردورقی، تحقیق و تدوین و تثبیت شده است و ۶۴ داستان این اثر جنگ را در عمیقترین لایه به مخاطب معرفی میکند.
شخصیت های شاخاص در داستان
از شخصیت های شاخص این کتاب زنان، فداکار و با ایمانی که برای کمک به کشورشان روزها و شب ها به شستن و بسته بندی لباس ها پرداختند.مشخصات نویسنده
فاطمه سادات میرعالی ، نویسنده موفق و جوان خوزستانی که با نوشتن اولین کتابشان معروف شدند. رهبری هم از خواندن کتاب ایشان به ارزش زنان در هنگام جنگ اشاره کردند.نظر منتقدان درباره کتاب« حوض خون»
+خبرگزاری تسنیم: «پرداختن به خاطرات زنان یکی از رویکردهای اصلی حوزه خاطرهنویسی جنگ است. وجهی جدید که تلاش دارد جنگ را از زاویه دید زنانی روایت کند که به نوعی با آن مواجه شده و با آن درگیر بودهاند؛ همسران و مادران شهدا، زنانی که در شهرهای جنگی حضور داشتند، امدادگران و... »+ آیت الله خامنه: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را] دیدم که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است…»
نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب« حوض خون»
+کتاب بسیار خوبی بود، بدور از اغراق و بزرگنمایی، مستند و مستدل. امیدوارم از این دست کتابها بیشتر نوشته و چاپ شوند.+عالی بود یک نگاه جدید به مسائل دفاع مقدس چقدر قصه غم انگیزی بود زنانی که گاه به گاه از طرفی عزیزانی رو در بمباران از دست میدادن و از طرفی پتوهایی رو میشستن که خونابه و قسمت هایی از بدن شهدا رو می دیدن.
+صفحه به صفحهای کتاب چنان افتخار آفرین هست که دوست دارید هر جا رسیدید خاطراتش رو تعریف کنید تجربهای رو زنان اندیمشک داشتند که توی هیچ جنگی مثلش دیده نشده.
+کتابی بسیار جذاب که یکی از هزاران حقیقت از خودگذشتگی مردم اندیمشک را بیان میکنه.
برش هایی از کتاب«حوض خون»
+شوهرم چند ماه یک بار از جبهه میاومد خونه، بیچاره مرا با دستهای زبر و زخم شده میدید. تازه بوی وایتکس هم میدادم. خدا رحم کرد طلاقم نداد! اول ِ مصاحبهها درد و زجرشان توی ذهنم پررنگ بود، اما انتهای مصاحبه وقتی متوجه میشدم هنوز حاضر هستند پای انقلاب جان بدهند، وقتی تلاش میکردند راهی برای شستن لباسهای رزمندگان جبهۀ مقاومت پیدا کنند و بعضی از آنها از من میپرسیدند » راهی سراغ نداری بریم سوریه لباس رزمندهها رو بشوریم؟ «، معادلات ذهنم دربارۀ اینکه افرادی زجرکشیده هستند به هم میخورد. خانمهای رختشویی با وجود همۀ سختیها و دردهایی که دیدهاند و از نزدیک تکههای بدن شهدا را لمس کردهاند، روح زینبی دارند و با بیان تمام تلخیها، از شستن لباس رزمندهها به زیبایی یاد میکنند. ا گر غیر از این بود، اکنون با وجود ناتوانی، باز پای ثابت فعالیتهای انقلاب نبودند. یادم هست برای هشتمین جشنوارۀ عمار در اندیمشک، همین خانمها پای کار آمدند و روز افتتاحیه، خودجوش برای افراد شرکت کننده آش درست کردند. پای دیگهای آش صلوات میفرستادند و شعار میدادند و این حس وحال، تجلی روزهای رختشویی بود.+«زیر نور لامپ حوضهای پر از خون را دیدم. هر روز آن صحنهها را میدیدم. ولی آن بار، توی تاریکی و سکوت شب، خیلی عجیب و دردناک بود. سرخی خون زیر نور لامپ برق میزد. نمیخواستم باورش کنم. چند بار چشمهایم را بازوبسته کردم. بهجای آب تلألؤ خون را میدیدم. جگرم سوخت. دیدم ننهغلام و زهرا هم مثل من روی حوض خون ماتشان برده.»
+روز آخر تابستان بود. گمانم دم ظهر. یکدفعه با صدای مهیبی، همه ریختیم توی خیابان. هاج و واج به همدیگر نگاه می کردیم. بچه ها از ترس پیچیدن به پر و بالمان. دود سیاهی از پایگاه هوایی می رفت بالا، مردم وحشت زده می دویدند سمت پایگاه. یکی دو ساعت بعد خبر پیچید توی شهر؛ عراق حمله کرده. هول و هراس افتاده بود بین مردم. عصر همان روز بچه های بسیج روی وانت باری بلندگو نصب کردند. توی شهر دور زدند و گفتند:«عراق تا نزدیکی پل کرخه اومده. زن ها و بچه ها رو از شهر بیرون کنید.» پل کرخه غرب اندیشمک بود. فاصله اش تا مر کز شهر کمتر از پانزده کیلومتر بود. ترسیده بودیم. اما نمی شد ول کرد و رفت.
+سه چهار روز از شروع جنگ گذشته بود.قبل از ظهر ایستاده بودم جلوی در حیاط. پسر جوانی با لباس سربازی آمد. با سر و صورت آفتاب سوخته و خیس از عرق. نفس نفس می زد. گفت:«عراقی ها خیلی از بچه های ما رو کشتن. من تا اینجا دویدم. خیلی تشنمه»
+بیرون و داخل رخت شوی خانه پربود از لباس و پتو و ملافه. همین که رفتم داخل، بوی تند وایتکس دماغم را سوزاند. چهل پنجاه تا خانم صلوات می فرستادند. دعا می کردند و می شستند. کسی حواسش به من نبود. من هم نشستم پای تشت و ملافه ای را باز کردم. خون روی آن خشک و سیاه شده بود. خواستم با وایتکس خیسش کنم. وایتکس را برداشتم و ریختم رویش. گاز شدید آن رفت توی حلق و دماغم. چشم هایم سوخت و اشکم سرازیر شد. نفسم بالا نمی امد. شیلنگ آب را گرفتم روی صورتم و رفتم بیرون رخت شویی. داشتم خفه می شدم. تا مدت ها به زور دوا و دارو نفس می کشیدم و موقع شستن گوشه مقنعه ام را شبیه ماسک جلوی دهنم می بستم.
معرفی کتاب های مشابه
من زنده ام
روایتی زیبا از اسارت چهار دختر جوان به دست رژیم بعثی عراق و سرگذشت سخت خانم دکتر معصومه آباد. نوشته: معصومه آباددختر شینا
روایتی زیبا از زندگی قدم خیر محمدیکنعان همسر سردار شهید صمد ابراهیمی، این کتاب جزئی از اولین رمان های خاطرات زنان در دوران جنگ می باشد. نوشته: بهناز ضرابی زادهتنها گریه کن
روایتی زیبا و جذاب از اشرف سادات منتظری بانوی فعال انقلاب، فعال دوران جنگ تحمیلی، مادر شهید محمد معماریان. نوشته: اکرم اسلامیاز چیزی نمی ترسم
روایتی دل نشین از دست نوشته های شهید حاج قاسم سلیمانی از کودکی تابزرگسالی. نوشته: حاج قاسم سلیمانی مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}